سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یک انسانم،من هرروز یک انسانم

آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید


بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید


تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه

با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید


البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید


میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید


گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید


موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید


هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید


در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید


گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید


ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک

دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید


لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست

از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید


البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید


حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید


کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید


در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور


بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید


نوشته شده در سه شنبه 89/4/1ساعت 12:45 صبح توسط سوگند تاتار نظرات ( ) |

ودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید .او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش .کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبت دارید

بوسه یعنی وصل شیرین دولب. بوسه یعنی عشق در اعماق شب. بوسه یعنی مستی از مشروب عشق. بوسه یعتی آتش و گرمای تب. بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب لذت از دیوانگی. بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق طعمه شیرینی به رنگ سادگی . بوسه یعنی آغازی برای ما شدن. لحظه ای با دلبری تنها شدن. بوسه اتش میزند بر جسم و جان . بوسه بر میدارد این شرم از میان. بوسه یعنی شادی و شور و نشاط . بوسه یعنی عشق خالی از گناه. بوسه یعنی قلب تو از آنه من. بوسه یعنی تو همیشه ماله من

زیبا ترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه معصومانه تو بودزیبا ترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بودزیبا ترین احساسات من گفتن دوست داشتن تو بودزیبا ترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بودزیباترین لحظه ی زندگیم لحظه ی با تو بودن بودزیبا ترین هدیه عمرم محبت تو بودزیبا ترین تنهاییم گریه برای تو بودزیبا ترین اعترافم عشق تو بود

...و دیگر هیچ ,فقط نظر یادت نره !



نوشته شده در سه شنبه 89/4/1ساعت 12:36 صبح توسط سوگند تاتار نظرات ( ) |

دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟

 دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی؟ دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی حتی اگر بره و همه چیزو با خودش ببره… حتی اگر از اون فقط های های گریه ی شبانت بمونه و عطر اخرین نگاهش… حتی اگر بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه دیدی؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه که بوی عطرش رو میده چه حالی میشی؟ بر میگردی و به اون رهگذر نگاه میکنی تا مطمئن بشی اون خودشه...

دختری می رفت ، پسری او را دید و دنبال او روان شد . دختر پرسید که چرا پس من می آیی ؟ پسر گفت : برتو عاشق شده ام . دختر گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختری بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ دختر گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی؟

 اهل دانشگاهم رشته ام علافی‌ست جیب‌هایم خالی ست پدری دارم حسرتش یک شب خواب! دوستانی همه از دم ناباب و خدایی که مرا کرده جواب. اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است جانمازم نمره! خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست من نمی‌دانم که چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست! ((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)) باید از آدم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم

چارلی چاپلین به دخترش: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت را نشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او

کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم او بگو که تو را بیش تر از خودم


نوشته شده در سه شنبه 89/4/1ساعت 12:33 صبح توسط سوگند تاتار نظرات ( ) |

ندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذردو قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمیشود!! فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم... یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید


نوشته شده در سه شنبه 89/4/1ساعت 12:26 صبح توسط سوگند تاتار نظرات ( ) |

این مطلب روبرای دخترخانومامی گذارم امیدوارم که خوششون بیاد!!!!

هدف آقا پسرا جلب رضایت شما دختر خانمهاست

.

. 

         آره.شک داری؟هدف آقا پسرا جلب رضایت شما دختر خانمهاست
            این شعارو سرلوحه کارش قرار می ده و می ره بوتیک یه جعبه لوازم آرایش
            می گیره صد و سی تومن . بار اول دوم چون بلد نیست زیر ابرو برداره زیر
            و بالا رو با هم برمی داره و اصلا ابرو نمی ذاره . ولی خوب از اونجا که
            "انسان جایزالخطاست" اونم اینقدر تمرین می کنه تا کم کم یاد می گیره.
            سفید کننده می زنه به چه سفیدی... ریمل می زنه به چه سیاهی... رژ می
            زنه به چه قرمزی... می شه مث کلاه قرمزی...
            موهاشو که دمب اسبی می کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست
            آزاد می کنه و می ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموی اضافی سمت راستم
            حکایت داره . نماد خودشه و دختری که انشالا اونرو باهاش آشنا می شه .
            عشقه دیگه...چه می شه کرد ؟
            یه زنجیر طلا گردنش می ندازه اونقدر پهن که آدمو یاد قلاده سگای "ژرمن
            شپرد" می ندازه . یه دستبند می ندازه دستش که چنان جرینگ جرینگ می کنه
            که آدمو یاد زنگوله "بزغاله های شبیه سازی شده به دست پژوهشگران
            توانمند ایرانی" می ندازه . بعد که کامل شد می ره سر مسیر وایمیسه .
            واسه شروع کار سعی می کنه مخ دخترای پنجم دبستانی و اول راهنمایی رو
            شیربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا می گیره و می ره سر مسیر دبیرستانیا .
            اولش فقط با یکی دوست می شه ولی کم کم می فهمه هر چیزی یه زاپاس لازم
            داره ، پس می ره دنبال یه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجایی که
            فکر می کنه هر چیزی یه زاپاس می خواد ، واسه زاپاسشم میره دنبال زاپاس
            و...
            اگه قیافه داشته باشه (پسره رو می گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور
            می کنه براش خرج کنن . ولی وای به حال اون بیچاره بدقیافه . مجبوره
            واسه دوست دختراش مرتب پیاده بشه... که ولش نکنن .
            می گذره و می گذره و می گذره تا کم کم می فهمه عاشق یکی از دخترا شده .
            از اونجا که آقا پسر خیلی حرفه ای تشریف داره شروع می کنه به آمار
            گرفتن از دختره که می بینه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک
            تره و قبلا با هیچکس دوست نبوده . شروع می کنه دوست دختراشو دور
            انداختن که فقط با همین یکی که عاشقشه بمونه . شروع می کنه واسه دختره
            خریدن کادو ، هدیه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسری... می گذره تا اینکه
            یه روز زنگ می زنه گوشی "خانم بچه ها" می بینه "حاج خانم" جواب نمی ده
            . چن روزی زنگ مرتب زنگ می زنه و جواب نمی گیره . بخاطر دوری و بی خبری
            از عشقش مریض می شه . می برنش بیمارستان... که می فهمن بله... آقا ایدز
            داره . وقتی از بیمارستان میاد بیرون نتیجه گیریش از اتفاقات گذشته
            اینه : یه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مریضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم
            کرد . و اون طرف معادله رو اینجوری می نویسه : دخترا رو عاشق خودم می
            کنم ، خرشون می کنم ، مریضشون می کنم ، بدبختشون می کنم ، ولشون می کنم

            ...


نوشته شده در دوشنبه 89/3/31ساعت 3:56 عصر توسط سوگند تاتار نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak